سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نوید
آنکه به هرچه از او پرسیده می شود پاسخ می دهد، بی گمان دیوانه است [امام صادق علیه السلام]

نوشته شده توسط:   نوید نوری  

پنج شنبه 85 شهریور 23  5:0 عصر

سلام.تر خدا نظر بگذارید. راستش چند روزی که همش خواب مدرسه را می بینم بد جوری فکر به مدرسه می کنم همش هشت روز دیگر مونده آیا خوبه یا بده بلاخره سه ماه خونه نشستیم کار سختیه.خلاصه باید شروع بشه هنوز باورم نمی شه که دو سال گذشت و به سخترین دوره ی راهنمایی رسیدم.سال دیگه باید بریم دبیرستان اما من تا حالا معدل بالای نوزده نداشتم بد جوری نگرانم. باید درس بخونم.
راستی امروز جشن عاطفه هاست خیلی تلوزیون تبلیغ کرد من هم نوشتم کاش بعضی ها مثل من می تونستن وبلاگ بنویسن. خلاصه کمک به اون ها بد نیست.
سه شنبه شب داشتم فوتبال نگاه می کردم در عین ناباوری شنیدم ایتر میلان از یک تیم پرتغالی نه چندان معروف باخته ناراحت شدم فکرش رو هم نمی کردم. تیتر روزنامه ها همش نوشته بود:رم شکست ناپذیر و اینتر کوچک  راستش جوجه رو آخر لیگ می شمورن. راستی به پرسپولیسی ها تسلیت عرض می کنم از باخت و مساوی در تهران استقلال قهرمانه اون یک بار هم شانس یاری کرد و اولین لیگ را برد. راستی به یوونتوس دوستان هم تسلیّت می گم تو سری 2 هم مساوی می کنند. البته مثل اینکه شانس با بارسا یاره خوب ولی قهرمان اروپا نمی شه حالا من گفتم.

تا باز گشایه مدارس

 خدانگهدار.


 

نوشته شده توسط:   نوید نوری  

یکشنبه 85 شهریور 12  11:29 عصر

سلام.ای داد تابستون هم تموم شد من پس فردا کتابام رو هم می گیرم. وای چه زود گذشت اصلا خوش نگذشت به غیر از کلاس ها نخ صوزن مدرسه و بسکتبال.نمی دونم خوشحالم یا ناراحت چون تو تابستون نمی تونستم امید به زندگی داشته باشم چون از یک نواختی بازی کردن خستده شدم.آخه نمی دونید وقتی درس ها تموم شد یه دست بازی چه کیفی داره. امّا این که دوباره سوال جواب های معلّم ها وای.از آقای مقمیمی شروع می کنم که روز اوّل موی ما که حاصل یک تابستون زحمته را کوتاه می کند. آقای نعمت که هنوز نیامده مشق فردا را می ده تا آقای فرهانی ...
راستی که زحمت کشیدند برای ما خدا سالم نگهشان دارد.تا به حال می گفتم آقای قدیم نمی خواهد با این سن از مدرسه کنار برود. ولی وقتی فهمیدم بیمار بودند خیلی دلم گرفت. صبح مدرسه را دوست دارم چون تا وارد می شم دنبال رفیق رفقا می گردم.یه روزی بلاخره شروع می شه منتظرشم.نمی دونم چه جوری از زحماتشان تشکّر کنم.
خب راستش از یک حادثه رنج می برم. پنج شنبه ی سیاه.
تو زمستون بودیم فکر می کنم بعد از ترم 1 بود من با تمام تلاشم که سه روز تمرین می کردم آخه آقای شمس ال... گفت مسابقه ی بسکتبال داریم کلاس هام رو که تعطیل کردم هیچ بلکه بد جوری در هم بودم.رفتیم مدرسه وقتی رسیدیم دیدیم هنوز مربی نیامده بعد دو ساعت بی کار نشستیم سیامک گفت: عجب بسکتبالی بازی کردیم من 30 امتیاز گرفتم  فکر می کنم بهترین باشم.گفتم:بپا زیر پات آسفالت رشد نکنه درسته ما بدون مربی و بازی برگشتیم خانه یعنی مدرسه و علافی. بعد فردا فهمیدیم 5 دقیقه بعد مربی آمده. آنقدر ناراحتم شدم.می خواهم بگم چرا همش فوتبال چرا بسکتبال نه چرا.همه ی معلّم ها فوتبال بلدن چون یه توپ می دن می گن قل بده بره تو گل این چه فایده.تا می گی بسکتبال می گنقدت چنده. تو رو خدا بیشتر اهمیّت بدهید. فوتبال غیر از آسیب هیچ فایده ای نداره.تا بازی تیم ملّی می شه می گن ای داد بدبخت شدیم. از فوتبال لذّت ببرید. این نصیحتنیست پیشناهاد.تا روزی که بسکتبال پیشرفت کند.
خدا نگهدار.


 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ