نوشته شده توسط: نوید نوری
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.
دلت را میبویند
روزگار غریبی ست، نازنین
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوختبار سرود و شعر
فروزان میدارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگار غریبیست ، نازنین
آنکه بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک ، قصابانند
بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساطوری خونالود
روزگار غریبی ست ، نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبیست ، نازنین
ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است .
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد