سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نوید
بدان کس که تو را سخن آموخت به تندى سخن مگوى و با کسى که گفتارت را نیکو گرداند راه بلاغتگویى مپوى . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط:   نوید نوری  

سه شنبه 86 آذر 20  5:26 عصر

سلام امروز بعد از مدت ها بلاخره یه موضوع خیلی مهم پیدا کردم. همه ی ما می دونیم که شعر و شاعری از سال های دور در بین ما ایرانیان رواج داشته از مثنوی شاهنامه گرفته تا مثنوی معنوی کلیات سعدی دیوان حافظ و ... حالا در رمان معاصر نوع شعر ها بسیار تغییر کرده و به سبک هایی نظیر نیمایی و سپید در آمده.اما امروز می خوام در موردشعر همین زمان صحبت کنم. آره خیلی نوع شعر ها تغییر کرده و حتی شاعران هم خیلی کم شدند.امروز می خوام چند تا شعر براتون بنویسنم. خیلی برام مهمه که شما این شعر ها را با شعر های قدیمی مقایسه کنید و بگید که شعر های امروز چطور است. البته می دونم که فهمیدن این گنونه شعر ها کمی سخت است اما مهم مردم هستند که اشعار را دوست داشته باشند.

دهان کوچه ها پر از حرف های رفتن بود  
                    و در خانه ها در امتداد نگاهش پر از دیدن
لعنت به کوچه
                           ای کاش بن بست بود
    
 (سید حسن نورانی مکرم دوست)(کارشناس ادبیات)


بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز
                                              خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشق دیوانه می خواهم که زود
                                              بگذرد ار جاه و مال و آبرو
(آرمین اسانلو)(15 ساله )

 

تو عشق بر تیشه زدی
                        تیشه بر ریشه زدی
از غم آمدی
              از کجایی دوست
تو عشق بر تیشه زدی
                   تیشه بر ریشه زدی

نا مدی ای دوست
               از روح آشنایی
تو عشق بر تیشه زدی
                   تیشه بر ریشه زدی

صدای غرشش بود
         عرش را بر سرخی اش سپید کردی
تو عشق بر تیشه زدی
                   تیشه بر ریشه زدی

تو گویش جاده ها بودی
          خموشی خنده ها
تو عشق بر تیشه زدی
                   تیشه بر ریشه زدی
کوه ها شکستند
            آسمان رو سیاه شد
تو عشق بر تیشه زدی
                   تیشه بر ریشه زدی

راه بر رود دل بستی
                کشاندی دل را به آفاق مستی

تو عشق بر تیشه زدی
                   تیشه بر ریشه زدی

(نوید نوری)(15 ساله)

این اشعار در هیچ کجایی چاپ نشده و سه شعر از معلم و دو شاگرد است.
می دونم کمی ضعیفه ولی شما  در مورد شعر امروزی نظر بدهید.اگر شما بخواهید باز هم از این شعر ها می گذارم اما در حال حاظر شما امید این شعرا هستید. ابن پست برام خیلی مهمه چون تا به حال این گونه ننوشته بودم. خواهشمندم که نظر تون رو در مورد این شاعران بگید.
به امید موفقیت همه ی شعرای ایرانی



 

نوشته شده توسط:   نوید نوری  

سه شنبه 86 آبان 15  4:55 عصر

سلام. اول از همه این روز غم ناک رو به همه ی شما تسلیت عرض می کنم.شهادت 6 امام ما شیعیان که بر گردن همه ی ما حق بزرگی ئدارد.
                                                                                                         ***
می خوام از یکی صحبت کنم که نیمای امروز بود.کسی که جز محدود شاعران خوب این زمانه بود.فوت قیصر امین پور شاعر بزرگ ایران را به همه ی اقوام و همه ی شعر دوستان تسلیت می گویم. و این شرح حالی از اوست که فقط به عنوان یک یادگار از او:

قیصر امین‏پور متولد دوم اردیبهشت 1338 دزفول است .وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد سپس به تهران آمد و دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در سال 1376اخذ کرد. وی فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد .

در سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان شدو از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و دانشگاه تهران به تدریس مشغول بود.

در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.
اولین مجموعه شعرش را با عنوان "تنفس صبح" که بخش عمده آن غزل بود و حدود بیست قطعه شعر آزاد؛ از سوى انتشارات حوزه هنرى در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دومین مجموعه شعرش "در کوچه آفتاب" را در قطع پالتویى توسط انتشارات حوزه هنرى وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى به بازار فرستاد.

در سال 1365 "منظومه ظهر روز دهم" توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به بازار مى‏آید که شاعر در این منظومه 28 صفحه‏اى ظهر عاشورا، غوغاى کربلا و تنهایى عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر مى‏گیرد. سال 69 برگزیده دو دفتر تنفس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان »گزیده دو دفتر شعر« از سوى انتشارات سروش از وى منتشر مى‏شود. »
"آینه ‏هاى ناگهان" تحول کیفى و کمى امین‏پور را بازتاب مى‏دهد؛ در این مرحله امین‏پور به درک روشن‏ترى از شعر و ادبیات مى‏رسد. اشعار این دفتر نشان از تفکر و اندیشه‏اى مى‏دهد که در ساختارى نو عرضه مى‏شود. آینه ‏هاى ناگهان، امین‏پور را به عنوان شاعرى تأثیرگذار در طیف هنرمندان پیشرو انقلاب تثبیت مى‏کند و از آن سو نیز موجودیت شاعرى از نسل جدید به رسمیت شناخته مى‏شود.

در اواسط دهه هفتاد دومین دفتر از اشعار امین‏پور با عنوان "آینه ‏هاى ناگهان 2"منتشر مى‏شود که حاوى اشعارى است که بعدها در کتاب‏هاى درسى به عنوان نمونه ‏هایى از شعرهاى موفق نسل انقلاب مى‏آید.

در همین دوران است که برخى از اشعار وى همراه با موسیقى تبدیل به ترانه ‏هایى مى‏شود که زمزمه لب‏هاى پیر و جوان مى‏گردد. پس از تثبیت و اشتهار، ناشران معتبر بخش خصوصى علاقه خود را به چاپ اشعار امین‏پور نشان مى‏دهند و در اولین گام، انتشارات مروارید گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو، فروغ، نیما و... به دست چاپ مى‏سپارد که در سال 78 به بازار مى‏آید. "گل‏ها همه آفتابگردانند" جدیدترین کتاب امین‏پور نیز در سال 81 از سوى انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپ‏هاى متعدد رسید و با استقبال خوبى روبه‏رو شد.

دکتر قیصر امین ‏پور در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد ، و هم‏اکنون ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى؛ در دانشگاه تهران و الزهرا تدریس می کرد و به کارهاى پژوهشى مشغول بود.

ویژگی سخن
قیصر امین پور پیش از آنکه به عنوان شاعر کودک و نوجوان به شمار آید در جامعه ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبانهاست. از نیمه ی دوم دهه شصت بود که قیصر امین پور به ثبات زبان و اندیشه در شعرش دست یافت. هر چند جامعه ادبی او را به عنوان یک ادیب آکادمیک و استاد دانشگاه می شناسد ولی حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان هنوز قیصر را از آن خود می داند. دو دفتر "به قول پرستو" و "مثل چشمه- مثل رود" آوازه خوبی دارند.

در طلیعه دفتر "به قول پرستو" شاعر با طرح چند پرسش ارتباط خود را با مخاطب آغاز می کند:

چرا مردم قفس را آفریدند؟ ----- چرا پروانه را از شاخه چیدند؟

چرا پروازها را پر شکستند؟----- چرا آوازها را سر بریدند؟

قالبهای مورد علاقه همین پور عبارتند ار:چهارپارهغزلدو بیتی- قالب نیمایی- مثنوی

ویژگی های شعری

الف: مضمون بکر

هوشیاری و دقت نظر امین پور از او شاعری مضمون یاب و نکته پرداز ساخته است. مضمون یابی و نکته پردازی او از نوعی نیست که وی را از واقعیت ها دور ساخته و نازک اندیشی های معما گونه را به ذهن و زبانش راه دهد. (مثل شاعران سبک هندی)

ویژگی زبان او در عین سادگی و روانی، از زیبایی چشمگیری برخوردار است.

مثلاً شعرهای لحظه سبز دعا- حضور لاله ها- لحظه شعر گفتن

ب: اندیشه های نو

یک تفکر سنتی در این مورد بر این باور است که هر چه بوده، گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. پس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار آنان است. اما پاسخی دیگر هست که می گوید: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز و به خلق و کشف مدام هنری باور دارند.

قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را سرگرفت.

در قطعه "راه بالا رفتن" این نوگرایی در مضمون و اندیشه دیده می شود.

ج: زبان امروزی

امین پور در شعرهایش می کوشد از زبان امروزی در نهایت سلاست و روانی استفاده کند و رعایت کامل قوانین بکار گرفتن فرهنگ کنایات و اصلاحات به جمعیت زبان او کمک می کند. او در شعر "بال های کودکی" بیش از هر شعری فرهنگ زبانی توده مردم را وارد کرده است.

د: گوناگونی موضوعات

موضوعات برگزیده او ،عام و متعلق به نوجوانان و مردم است و تازگی و طراوت خوبی دارند و این فعالیت و حجم ذهنیت او را نشان می دهد.

هـ: وزن

یکی از راههای ارتباط با کودکان و نوجوانان در شعر استفاده از وزن ریتمیک و واژه های موزون و خوش آهنگ است و امین پور از این اوزان و نیز دیگر اوزان برای عام در شعرهایش به تنوع استفاده کرده است

یاد و نامش گرامی باد.

 


 

نوشته شده توسط:   نوید نوری  

یکشنبه 86 آبان 6  8:5 عصر

سلام.می دونم که می دونید امروز چه روزیه.امروز روز کسیه که امسال در تمام دنیا به نام اوست کسی که اشعارش جای ستایش داره.آره امروز روز ((رومی)) ماست.با فریاد به دنیا می گم که مولانا ایرانی ترک های بی شرف.چرا هیچ فکری نمی کنیم در مورد بزرگترین عارف ایران اسم خودتون رو گذاشتید ایرانی.خجالت بکشید باید بگن مولانا ترکه.امروز فریاد بزنید فقط واسه رومیه ما فقط واسه این که شمس بدونه شاگردش در آرامش به سر می بره.به زبان مادری ه مولانا فریاد می زنم.مولانا از سرزمینی به نام ایران به دنیا اومده.(Molana is a Iranian).
                                                                                                                ***

جلال‌الدین محمد درششم ربیع‌الاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت می‌کرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ  در سال 617 هجری بدانیم، سن جلال‌الدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلال‌الدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.

چون بهاءالدین به بغدادرسیدبیش ازسه روزدرآن شهراقامت نکرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیت‌الله‌الحرام بر بست. پس از بازگشت ازخانه خدا به سوی شام روان شد و مدت نامعلومی درآن نواحی بسر برد و سپس به    ارزنجان  رفت. ملک ارزنجان آن زمان امیری ازخاندان منکوجک بودوفخرالدین بهرامشاه‌نام داشت، واو همان پادشاهی است حکیم نظامی گنجوی کتاب مخزن‌الاسرار را به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانا در ارزنجان قریب یکسال بود.

بازبه قول افلاکی، جلال‌الدین محمددرهفده سالگی ‌درشهرلارنده به‌امرپدر، گوهرخاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را که مردی محترم و معتبر بود به زنی گرفت و این واقعه بایستی در سال 622 هجری اتفاق افتاده باشد و بهاءالدین محمد به سلطان ولد و علاءالدین محمد دو پسر مولانا از این زن تولد یافته‌اند.
                                                                                                                     ***

مولوی در مورد خویش چنین سروده‌است:

هوسی است در سر من که سر بشر ندارد من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم
دو هزار ملک بخشد شه عشق هر زمانی من از او به جز جمالش طلبی دگر ندارم

یکی از اشعار او:

ای دوست شکر بهتر یا آن که شکر سازد                       خوبی قمر بهتر یا آن که قمر سازد؟
ای باغ تویی خوش تر یا گلشن و گل در تو؟                     یا آن که بر آرد گل صد نرگس تر سازد؟
ای عقل تو به باشی در دانش و در بینش                        یا آنکه به هر لحظه صد عقل و نظر سازد؟
بیخود شده ی آنم سرگشته و حیرانم                            گاهیم بسوزد پر گاهی سر و پر سازد
دریای دل از لطفش پر خسرو و پر شیرین                       و ز قطره ی اندیشه صد گونه گهر سازد؟

                                                                      ***
یه آهنگ از یاس براتون می ذارم که در مورد مولانا خونده(باز حد اقل دمش گرم یه یادی از مولانا کرده)حتما گوش بدید ببینین در مورد مولانا چی گفته دمش گرم.
 

دانلود
                                                                                 ***

فقط از ته دل دعا می کنم تا خدایی که مولانا را آفرید بازم اون رو به ما برگردونه.


 

نوشته شده توسط:   نوید نوری  

دوشنبه 86 مهر 30  7:35 عصر

سلام.چند وقتی آپ نکردم شرمنده این هفته خیلی سرم شلوغ بود.امیدوارم به همه خوش گذشته باشه و همه خوب باشن.چیزی نداشتم برای نوشتن ولی فقط چند تا خبر جالب شنیدم شاید برای شما هم جالب باشه.
                                                                                                                        ***
                                                                                      چرا پشه ها وزوز می کنند

شما در اتاقی نشستید یا روی تخت دراز کشیدید یه پشه با کلی ذوق و شوق میاد وزوز می کند و شما هم او را با روزنامه یا دست له می کنید.ولی اگر بدانی که چرا آنها این کار را می کنند شاید دیگر بی خیالشان شوید.پشه ها برای اعلام جنسیت خود وزوز می کنند.بنده خدا دنبال یه همسر مناسبه شما دنیای رومانتیکشان را خراب می کنید.مجله ی اشپیگل آلمان با این سؤال به این جواب ها پاسخ داده است.
بابا اوقات یه پشه ی عاشق را بر هم نزنید...

                                                                                                هالیوود ضد زن

حالا هی می گن که تو غرب آزادیه و ... ولمون کن بابا... حالا می گید زن ها اونجا با آسانسور پله های ترقی را طی می کنند... برای فیلم ((تهاجم))  با بازیگریه نقش اول نیکول کیدمن فیلم با ضرر بسیار مواجه شد. و جودی فاستر(کارگردان فیلم) اعلام کرده تا اطلاع ثانوی دیگر نقش اول به زن ندهد.

                                                                                                       (( پدرخوانده)) ناکامی شخصی من است

کاپولا اعلام کرده است که پدر خوانده یکی از ناکامی های من است در صورتی که این فیلم نزد بینندگان بسیار مطرح است. او می گوید:این کار باعث شد تا من از کار های کلاسیک خود خارج شوم. او می گوید:پدرخوانده باعث شد همه از من انتظار دیگری داشته باشند برای همین نتوانستم مثل همیشه باشم.از آثار برجسته ی کاپولا می توان به
1.Godfather 1_2_3
2.مکالمه
3.اینک آخر الزمان
اشاره کرد.



و چند جمله ی آمورنده:

1.همه چیز تنها یک چیز است. و هنگامی که آرزوی چیزی را داری سراسر کیهان همدست می شود تا بتوانی این آرزو را تحقق ببخشی  ((پاولو کویلو))
2.بدون ترس از گریه نمی توانیم بخندیم ((پاولو کویلو))
3.جنگل همواره از تک درخت نیرومند تر است ((پاولو کویلو))
4.وقتی کسی راهش را انتخاب کرد نباید بترسد ((پاولو کویلو))

5.ایا یا ایها الساقی ادرکاساوناولها                           که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها  ((حافظ))

 


 

نوشته شده توسط:   نوید نوری  

جمعه 86 مهر 20  4:38 عصر

سلام. امیدوارم که حال همه خوب باشه این مطلب با بقیه مطالب فرق می کند.
این عید بزرگ فطر را به همه ی مسلمانان جهان تبریک می گم امیدوارم از این ماه نهایت استفاده رو کرده باشید.
                                                                                         ***
 شمس الدین محمد متخلص به حافظ در سال 792 ه.ق چشم از جهان بست
تاریخ تولد او به درستی معلوم نیست. وی حدود هفتاد سال زندگی کرد او به لسان الغیب هم معروف است به دلیل آنکه از هفت سالگی قرآن را از بر بود و حرف های او مانند پیامبران بود که بعضی ها هم می گفتند او پیامبر است
حافظ در سخت ترین دوره ی شاعران زنگی می کرد همان زمان حکومت مغول ها بر ایران. اما هیچ گاه او دست از شعر عارفانه و مخالفانه با مغول ها دست بر نداشت. که در اشعارش از تنها کسی که در مقابل مغول ها ایستادگی کرد تعریف می کند و او را مورد مدح قرار می دهد. در اشعارش چندین بار ام شاه شجاع را می آورد که بعضی ها اعتقاد دارند القاب شاه و شجاع را حافظ به او داده است
                                                                                           ***
حافظ به دلیل گستردگی لغاتی که به کار می برد بسیار مشهور شد و تا حالا هم باقی است و این اشعار تا سال ها بعد هم باقی می ماند چون در هر زمانی کار برد دارد.درست این است که لغات حافظ معجزه می کند
این چند بیتی که می نویسم از خواجه حافظ شیرازی است که امروز روز بزرگداشت اوست.
                                                                                           ***
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید                                             گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر آید
گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز                                                گفتا ز خوب رویان این کار کم تر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم                                                 گفتا که شبروست او از راه دیگر بر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد                                           گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر  آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد                                            گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت                                        گفتا تو بندگی کن کاو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت  کی عزم صالح دارد                                           گفتا مگوی باکس تا وقت آن در آید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد                                     گفتا خموش((حافظ)) کاین غصه هم سرآید


 

نوشته شده توسط:   نوید نوری  

پنج شنبه 86 مهر 5  3:46 عصر
سلام. امروز مدرسه ی خاتم بودیم چه زود این سه سال گذشت. وقتی معلم های قدیم رو می دیدیم خیلی خوشحال می شدیم. خدا نگهشون داره. خیلی خوشحالم که بلاخره دیدمشون.البته معلم ریاضی مون رو ندیدیم. مدیر و ناظممون هم به سفر حج رفتند.خیلی خاطره از اونجا دارم نمی دونم انگار زیادی وابسته شده بودم.نمی دونم بازهم معلم ها رو می بینم تا به خاطر سخت گیری هاشون ازشون تشکر کنم.
                                                                                      ***
چند سالی هست که این سؤال تو گلوم گیر کرده.خواهش می کنم کامل این متن رو بخونید.
ا چرا درس میخونیم؟
چون جلوی پدر و مادر ابرومون نره؟
چرا چون بهمون بگن آقای دکتر؟
چرا بهمون زن بدن؟
معلومه که فکرش رو نکردیم از روز اول پدر و مادر گفتند بورو مدرسه و این هم زور بوده ولی نگفتند چرا.تا حال فکر کردین چه شغلی می خواهید انتخاب کنید اگه فکر کنید دیگه مستخدم هم باید دیپلم به بالا باشه. هیچ جای دنیا نمی گن که چون کاره تو اینه تو انسان نیستی تازه پول هم در می آورند.کارگر شهرداری آخر هفته با مهندسه می ره گلف بازی می کنه.نمی گم اون از ما بهترند. ما بهترین نژاد در دنیا هستیم اما غرب زده ایم (دنیا بر عکس شده).آره اگه فقط بشنویم یکی مرده شوره اینقدر بی احترامی می کنیم تا خورد بشه.اصلا هیچ کس تحویشون نمی گیره.بابا به خدا به همین ماه مبارک این هم یه شغله. آخه اگه نباشند که ما رو زمین می مونی.چرا جهنم رو برای خودمون می خریم؟ می دونید مشکل اینجاست که ما تا به حال فکر نکردیم چگونه این ایران رو آباد کنیم. چه طوری فرهنگ سازی کنیم. آره نمی خوام انکار کنم من هم یکی از شما آدم هام. آره من هم درس خوندم تا بهم شغل بدن بهم ...   
نه ولی این رسمش نیست. می خوام بدونم شما هم  همین نظر رو دارد. کمتر کسی پیش می اد که فکر کنه. تا می ره دبیرستان می گم می خوام خارج ادامه  تحصل بدم برو گمشو.آخه وطن فروش تو این غرب آشغال چی ریختند که می خوای از بهشت بری جهنم؟ توف تو این روح خارج برن گمشن. همه ی شم وطن فروش هایی که می رین خارج بر نمی گردین برین زودتر مغز هاتون رو هم نمی خواهیم.آخه این خارج لعنتی چه حالی می ده که می رین خارج راه باز جاده دراز. فقط آدم فوروشی یاد گرفتین. بهم نگین دروغه که باور نمی کنم.ای خدا چرا همه چی بر عکس شده مگه ما ایرانی ها چه گناهی کردیم؟ آره درس نخون این تو ایران از مرگ هم بدتره. دزس نخون برو عشق و حال کن که چی؟ کجا رو می گیری؟ حداقل اون مخت رو برای کشورت بزار. آره همون هایی که ازشون دم می زنی ایرانیند که راه های غربی را بر گزیدند.چرا نمی خواهیم یه بار هم ما پیش قدم برای اختراع باشیم. شما که دم از آریایی بودنتون می زنید کورش کبیر این ایران رو نساخت که شما خرابش کنید شما از اسکندر هم بدترید.عشق و حال تا کی یه خورده هم اون لا مذهب رو به کار بندازیم شاید به جایی برسیم. ما می تونیم یعنی باید بتونیم درد دل زیاده دیگه چی بگم.
به امید خدا.
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ